( 1268)از نظرگه گفتشان شد مختلف |
|
آن یکی دالش لقب داد این الف |
( 1269)در کف هر کس اگر شمعی بدی |
|
اختلاف از گفتشان بیرون شدی |
( 1270)چشم حس همچون کف دست است و بس |
|
نیست کف را بر همهْ او دسترس |
( 1271)چشم دریا دیگر است و کف دگر |
|
کف بهل وز دیدهْ دریا نگر |
( 1272)جنبش کفها ز دریا روز و شب |
|
کف همیبینی و دریا نه عجب |
( 1273)ما چو کشتیها بههم بر میزنیم |
|
تیرهچشمیم و در آب روشنیم |
از نظر گه:یعنی بر اساس آگاهی و ادراک فردی. از آن چه دیده بودند. از آن چه به حس دریافته بودند.
شمع: همان انسان مرشد و راهنما است که همه را به راه حق میخواند.
اختلاف: گوناگونی ادراک و طرز فکر مردم را در شکل خمیده «دال» و شکل راست «الف» نشان داده است.
چشم حس: حس ظاهری است که نمیتواند همه چیز را دریابد.
او: محسوس و مقصود فیل است.
چشم دریا: استعاره از چشم سِر. دیده عقل.
چشم دریا: و «دیده دریا» است؛ یعنی دید باطنی که حقایق را میبیند، در برابر چشم حس.
(چشم) کف: استعاره از چشم حس. «کف» را میتوان به معنای کف دست و حس لامسه یا به معنای کف روی آب گرفت.
جنبش کف: استعاره از جلوه موجودات.
دریا: استعاره از قدرت حضرت حق که منشأ همه تجلّىهاست.
عقل پنهان است و ظاهر عالمى صورت ما موج و یا از وى نمى
هر چه صورت مىوسیلت سازدش ز آن وسیلت بحر دور اندازدش
1113- 1112 / د /1
بر هم زدن: به هم کوفتن. کنایه از جدال انسانها با یکدیگر در اثر خود بینى و خود انگارى.
آب روشن: استعاره از نور وجود که افاضه حضرت حق است و موجودات قائم به اوست. (همه قدرت از خداست، لیکن آدمى چون پاى بسته ادراک حسى است آن را نمىبیند و خود را صاحب قدرت مىشمارد).
( 1268) گفته آنها از نظرگاهشان مختلف شده یکى الف لقبش داد دیگرى دال یکى گفت راست است دیگرى گفت کج است . ( 1269) اگر در دست هر یک از آنها شمعى بود اختلاف از گفتارشان بر خاسته مىشد ( 1270) دید چشم حس هم مثل همان لمس کف دست است که نمىتواند همه مطلب را من حیث المجموع ببیند و البته کف دست بلمس همه ملموس یک مرتبه قادر نیست ( 1271) چشم دریا چشم دیگرى است و کف چیز دیگر کف را رها کن و با چشم بدریا بنگر ( 1272) کفها روز و شب جنبششان از دریا است و عجب است که کف را مىبینى و دریا را نمىبینى ( 1273) ما مثل کشتیها بهم مىخوریم با اینکه در آب روشن هستیم چشممان تیره و تار است.
از اینجا به بعد مولانا از قصه پیل نتیجه میگیرد. مولانا در موارد دیگر دنیای مادی را به کف روی دریا تشبیه کرده است. منظور مولانا از این تشبیه این است که: ما انسان ها آثار عالم غیب وپدیده های مادی آفرینش را می بینیم وبه اصل هستی پی نمی بریم! زیرا ما فقط به هستی فردی وناپایدار خود می اندیشیم، با هم نزاع داریم ونمی دانیم که بر امواج دریای حقیقت شناوریم، که یکی بیش نیست.
چنان خیال اندیش هستیم که وجود مجازی را وجود حقیقی و جاودان میپنداریم. چشمی که به خواب غفلت و جهالت فرورفته باشد، آیا ممکن است جز اوهام و اشباح چیزی ببیند؟ ناگزیر بر اثر گمراهی، حیران و سرگشته شدهایم، زیرا حقیقت از دیدگان ما پوشیده مانده و خیالات بیاساس آشکار گشته است. خداوند این عدم را، یعنی این جهان را که در حقیقت معدوم است، چگونه در نظر مردم به عنوان وجود جای داده است؟ و چگونه آن حقیقت را، یعنی عالم معنوی را که وجود دارد از نظر آنان پنهان کرده است؟ ای پروردگار، که تیرگی را در نظر حقستیزان صاف و زلال نمایاندی.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |